قصه های شیرین



بعد از یک هفته کاری پر تنش وسط کارام مرخصی گرفتم وقتی گفتم که سه روز قبل تعطیلات میخوام نیام و شنبه بعد تعطیلات میام مهندس فقط نگام کرد گفت نه گفتم متاسفانه بله

چهارشنبه رفتیم خونه مامان چون شوشو هم افطار دعوت بود و شب بعد برگشتن وسایلهامونو جمع کردیم 

پنج شنبه ظهر نهار خوردیم و راه افتادیم شب واسه شام رسیدیم 

هم اینک صدای مرا از نزد پری میشنوید 

از صبح شوشو بردار شوهرها و فندوق خان و پدرشوهر مشغول تعمیرات ماشینها شدن و من و پری رفتیم دور دور و جمعه بازار 

 


آخرین جستجو ها